می آید اندکی دیرتر!
در لحظه ای بهاری
در صبحی که تشنه اند نیلوفر ها
در انفجار ثانیه ای که باد سرکشانه و دیوانه
عطر پیراهن نازدانه زهرا را
عطر جامه خاک آلوده عاشورا را
بر شامه زمین می فشاند
و یک لحظه نمی ماند!
می آید اندکی دیرتر!
در سحرگاهی که اشک از چشم گل می بارد
در صبحی که شرم می کند از تابیدن خورشید
می آید روزی
روزی که دستان صنوبر سوی آسمان بلند است
و ابر سخت دل شکسته است از بغض سحر
از هیبت دعای او...
می آید و باز می کند پنجره را
می آید روزی
می آید و سکوت ماه را می شکند....
تو با زبان خودت حــــــــرف میـــــــزنی با من از آسمان به زمینت پلی زدی تا من
تمام باید و حتــــی نبایدت شــــعرنـــــــد شگفت! مانده ام آیا تو شاعری یا من؟
به بند بند غزلهای کوتـــــــهم سوگـــــــــند خدای شعر و تغزّل تویی و امّا من ...
چقــــــــدر باید در عــــــــالم خودم باشم ؟ چقدر گم بکنم عالم شما را من ؟
به شعر گفتی "باش" و دمیده شد در هیچ ... تو خالق من و تفسیر این غزلها ، من
منی وجود ندارد و هرچه هست تویــــــی تمام عالم هستی تویی و حتّی من ...
بی تو باز این قلب من بی تاب شد ؛ کی می رسی؟
عشق مثل کیمیا نایاب شد ؛ کی می رسی؟
یاد لاله گوشه ی گلخانه ها مهجور ماند
بین مریم ها دورنگی باب شد ؛ کی می رسی؟
گرچه در قاب دلم تصویر تو افتاده است ...
روی دیوار عکس غیری قاب شد ؛ کی می رسی؟
باز طوفانی ترین دریای مواج شعور ...
غرق در آوازه ی مرداب شد ؛ کی می رسی؟
یوسف گمگشته ی زهرا برای دیدنت ...
قله ی یخ بسته ی دل آب شد ؛ کی می رسی ؟
ناجی موعود صبح لایزال بی بدیل !
بی تو روز ما اسیر خواب شد ؛ کی می رسی ؟
ماه پنهان پشت ابر انتظار من ! ببین ...
آسمان از شوق تو مهتاب شد ؛ کی می رسی ؟
پیر شد قلب " نسیم " از هجر و امید وصال ...
نوشداروی پس از سهراب شد ؛ کی می رسی ؟
ای بار هرچه درد جهان روی شانه ات
جانـــم فــــدای راز ونیـــــاز شبانه ات
هر صبــح با شمیم تو بیـــدار می شوم
پر می کنـــد غروب دلـــم را بهانه ات
پیدا نمی شوی و زمین در هوای توست
پس گوشه ی کدام ستاره ست خانه ات؟
بی تو اسـیــر مرثـیـه ها می شود غـزل
کی می رسد به گوش دوعالم ترانه ات؟
در انـتـظــار آیه ی امّـن یجیـبِ وصـل ...
مصــداق مضطـر است یتیـم زمانه ات
شـور بهــار وعـده ی دیــدار می دهـد
با هر "نسیم" می رسد از نو نشانه ات
چه انتظار عجیبی که نیست منتظری
ونیست هرچه بگردی ونیست ره گذری
کدام کوچه ی عشق و کدام خیمه ی سبز
کدام عشق حقیقی کدام دربه دری؟؟؟
تمام انچه که دیدی فقط دَمی بوده
چه مدعی شده ایم و بدون یک خبری!
جواب اینکه چرا در زمان غیبتتان
دعا نکرده و دائم به فکر خوش گذری...
چگونه میدهم اقا به وقت روز حساب
بیا سراغ گدایت فقط به یک نظری
غزل شکسته شکسته رود به سمت گریز
چه روز ها که بدون شما شود سپری
به یاد زینب کبری شما که باخبری
چه روز ها که به شب شد ولی نشد گذری
مدام فکر وداع و مدام فکر وصال
میان خواب صدا زد حسین... در خطری
ز خواب حادثه از جا پرید و بنشسته
به فکر رفته دوباره دوباره در به دری...
ماه من بی آنکه آغوشی بخواهی برنگرد
دستِ خالی بی قرارِ تکیه گاهی برنگرد
دل به دریا می زنی با قایق سهرابی ات
سمت ساحل ، لحظه ای بی صید ِ ماهی برنگرد
هر چه سنگین باشی از غم سمت خلق ِ تنگ خود
با کبوتر های چاهی مثل ِآهی برنگرد
عشق چشم اندازه دردِ بی پرو بالی ِ ماست
بال و پر داری به لانه گاه گاهی برنگرد
آسمان هرجا که باشی بی تو حالش خوب نیست !
مثل سنگی دست دیوانه به چاهی برنگرد
تا دلت تردید دارد بوسه بر باران نزن
در شبی تیره به چشم بی پناهی برنگرد
کوه را بر باد خواهد داد احساسات ِ تو
رحم کن طوفان ِ سرخوش ، سمت ِ کاهی برنگرد
سید مهدی نژادهاشمی
نفهمیدم که چشمت مست ِ آهو بود یا دریا
دو پلک حسرتت بال ِ فراسو بود یا دریا
دچارت بود دنیایی میان ِ شور و شیرینی
حواست پرت حس ِ باغ لیمو بود یا دریا
لباسی پولکی از جنس خون دل به تن کردی
چنین زیبا شدن سهم پری خو بود یا دریا
به صخره می زنی سیلی که حالش جا بیاید شب
پریشان کردن گیسو از این رو بود یا دریا_
به تو دلبستگی ِ خاطرِ بی موردی دارد
سرت بردامن ِ آرامش ِ قو بود یا دریا
نمی آیی علی رغم تمام انتظاراتم
نفهمیدم دلت را ؟! لنگ ِ پارو بود یا داریا
تو را گم کردم در لابه لای موج ِ بی ساحل
دلت با خاطرم ، پهلو به پهلو بود یا دریا
تو را من بیش از این هرگز نمی فهمم نمی دانم
که این مشکل تر از مشکل از این سو بود یا دریا
sayed mahdi hashemi nezhad
نیستی! روزگار خوبی نیست... زندگی تلخی بدی دارد
مثل صبحی که از سر و رویش، ذره ذره غروب می بارد
عصرهای گرفته ی این باغ، پنجره - پنجره... کلاغ - کلاغ
در فراق تو این سیاهی را، دستهایم چقدر بشمارد ؟
در سرم راه آسمان باز است، سرم از بس بلند پرواز است
دوست دارد که چشمهایم را زیر پاهای دوست بگذارد
کاشکی با دعای "العجل" و "ندبه" ی ما ظهور می کردی!
کاش میشد نبودنت دیگر، از سر جمعه دست بردارد
سخت دلتنگم و نمی دانم تا به کی درد دوری ات باقی ست
تا به کی این هوای آلوده، باید این سینه را بیازارد
گرچه این روزها بدون تو، زندگی زهر زنده ها شده است
باز هم خوب من نمی دانی؛ انتظارت چه لذتی دارد...
می نشینم کنار پنجره و...جاده را بی قرار می بینم
یک نفر در مسیر آمدن ات ... کوچه کوچه انار می کارد...
vahide afzali
دل عاشقی غریب است در حسرت نگاهت
بیمار بی طبیب است در حسرت نگاهت
هر لحظه می شمارد آدینه را دل من
پیوسته ناشکیب است در حسرت نگاهت
پیوسته بیقراری در عین بردباری
اینجا کمی عجیب است در حسرت نگاهت
یاران تو نجیبند مثل غروب خورشید
خورشید هم نجیب است در حسرت نگاهت
خورشید اگر نشسته در ابتدای راهت
مشتاق بی رقیب است در حسرت نگاهت
گویند که می آیی آدینه روزی اما
آدینه هم غریب است در حسرت نگاهت
دلم بیمار فصل انتظار است
مصیبت نامه ی هجران یار است
دل مشکل پسندم بیش از اینها
برای با تو بودن بیقرار است
بیا دیگر بهار عالم آرا
که این وادی زمستانی مدار است
نروید غنچه ای بر روی شاخه
همیشه باغ در فکر بهار است
هر آدینه که می آید برایم
غروبی تنگ از تو یادگار است
یقین دارم که می آیی در این روز
دلیل خوب آن هم انتظار است
امشب غزالِ غزل شد هواییِ حَرَمت
این طبع ، ضامنِ آهو ! فداییِ حَرَمت
آزاد می پَرَد این مرغِ رو سیاهِ خیال ...
تنها به مقصدِ گنبد طلاییِ حَرَمت
خورشید آینه دارِ فروغِ گنبدِ تو
شد صبح جلوه گر از روشناییِ حَرَمت
دریای نورِ خداییّ و عاشقانِ تو هم ...
شوریده در طلبِ ناخداییِ حَرَمت
مانندِ موجِ گرفتارِ ساحلِ هجران ...
جان داده عاشقِ تو از جداییِ حَرَمت
دریا تباری و بخشی نگینِ مروارید ...
بر هرکسی که بیاید گداییِ حَرَمت
تا که شمیمِ تو پیچید بر مشامِ مسیح ...
سرمست و زنده شد از جان فزاییِ حَرَمت
ای پایتختِ دلِ عاشقان حریمِ شما ...
جانم فداییِ فرمان روایی ِ حَرَمت
.: Weblog Themes By Pichak :.